قانون‌گذار یک:


دکتری که برای کمرم پیشش رفته بودم گفت: کمرت با وجود اینکه یه مشکل مادرزادی داره ـ که من از توضیحاتِ چگونگیِ این مشکل مادرزادی سر در نیاورم ـ در کل مشکلِ جدی‌ای نداره. فقط گفت مدام باید ورزش کنی البته بیشتر نرمش.

 تو فاصله زمانی که منتظر ورود دکتر صدیقی به اتاقِ فیزیوتراپی بودم، به پوستری خیره شده بودم. پوستری که روی دیوار نصب بود، سیستم ماهیچه‌ها رو نشون می‌د‌اد.

با دقت همه ماهیچه‌ها رو برای چند بار نگاه کردم. از شروع اتصال‌شون تا انتها. به نحوه‌ی رنگ‌گذاری و خامی‌ای که در طراحی پنجه‌ی پا بود. پایینِ پوستر یه امضا بود، امضای نقاش؛ ولی اول امضا کلمه دکتر» رو نوشته بود. قریب به یقین دکتری بود که برای ترسیمِ ماهیچه‌ها نقاشی رو یاد گرفته بود. همزمان فکرهایی اومد سراغم. فکرها خیلی ربطی به ماهیچه‌ها نداشت ولی شاید دیدن خط‌های موازیِ بافت ماهیچه به ذهن من نظمی داد. فکرهایی از این قبیل که باید برای خودم قوانینی وضع کنم و عقایدی داشته باشم. با دیدن اون پوستر ذهنم درگیر این جمله‌ها شده بود:

تو آدم با هوشی هستی (احتمالا به این باید ایمان می‌داشتم)، مشتت را پیش کسی باز نکن (قانون) و حرفِ هستی، دوستِ گیاه‌خوارم توی سرم تکرار شد؛ هستی سر سفره‌ی شام با تعجب زیاد ازم پرسید: این گوشته!؟

احساس کردم من هم به قوانینی نیاز دارم. این جمله‌ها را توی نُت گوشیم یادداشت کردم: تو زندگیت یه سری قانون بذار، به یه سری چیزها عقیده داشته باش، به یک سری چیزها عادت کن، به همه سوالات جواب نده، به وقت جواب دادن، یه نفس عمیق بکش و بین سوال و جواب تا می‌تونی فاصله بنداز.

این شد که به قانون گذاشتن برای خودم فکر کردم. نمی‌دونم می‌تونم سر سپرده بشم یا نه ولی قاعدتاً این قوانین ناشی از سرخوردگی‌هایی بوده که در عمل نادیده گرفتن این موارد، شامل حالم شده:

حالا با کمی تعجیل اولین چیزهایی که به عنوان قانون به ذهنم می‌رسید رو لیست کردم:

1.     در زندگی همیشه باید راست گفت و جایی که نمیشه راستش را نگفت، مسلماً نیازی به گفتن اصل ماجرا نیست.

2.     کاری که بهت سپرده می‌شود رو تا انتها و با دقت انجام بده.

3.     جزئیات فکرت رو بنویس. هر چیزی که در ذهنت می‌گذره.

4.     نرمش و پیاده روی رو تا اونجا که ممکنه هر روز انجام بده.

5.     الکل بیشتر از پنجاه درصد نخور.

6.     مشتت رو پیش کسی باز نکن.

7.     توضیح جزئیات برای دیگران و حتی پدر و مادرت رو هم بی‌خیال شو.

8.     همیشه یک ابهامی در گفته‌هات داشته باش و سعی نکن شفاف‌سازی کنی.

9.     صبور باش و بین جواب دادن به سوال‌ها فاصله بنداز.

10.                         قبل از انجام هر کاری با دقت به همه زوایای اون فکر کن.

احتمال این هست که حس همپوشانی بین موارد احساس بشه ولی این‌احتیاج به ویرایش و دوباره نویسی دارند یه کمی شرح و بسطِ با مثال! برای همین اسم این نوشته رو قانون‌گذار یک» می‌ذارم تا بتونم به مرور به اصل قضیه نزدیک بشم.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها